گروه جهاد و مقاومت مشرق - روز 4 دیماه و روزعملیات کربلای 4 نزدیک های ظهر بود که با ماشین رفتیم سمت گمرک خرمشهر... هنوز به پمپ بنزین ورودی خرمشهر نرسیده بودیم که بمباران هواپیماها شروع شد. هواپیماها اسکلت آهنی مقابل پمپ بنزین رو با بمب زدند. هواپیمای دیگری بمبش رو رها کرد و مسیر ورودی به شهر رو تا مسیر طولانی مورد هدف بمب های خوشه ای قرار داد.
خیلی وحشتناک بود. آسمان پر بود از هواپیما... از مسیر شلمچه به سمت خط رفتیم... مسجدی سمت چپ جاده نرسیده به پل نو بود که شده بود معراج شهدا... داخل مسجد از شهدای غواص سیاهی می زد... همه توی جهنمی از سرو صدا آروم خوابیده بودند... اکثر شهدا از سر و سینه هدف گلوله قرار گرفته بودند... و مدام هم به جمعیت شهدا در مسجد اضافه می شد.
منتظر بودیم بمباران هواپیماها تموم بشه و به عقب برگردیم که شنیدم نوجوان غواصی داشت برای بقیه تعریف می کرد: داخل جزیره ام الرصاص که شدیم دشمن آمادگی کامل برای درگیری با ما داشت... افراد قوی هیکل دشمن دنبال ماها می کردند... حتی جایی رسیدیم که دیدم یکی از اونها روی یکی از غواص ها افتاده بود و می خواست چشم هاش رو در بیاره که من با گلوله زدمش.... روایت این غواص از نیروهای دشمن داخل جزیره ام الرصاص برای من قابل لمس بود چون سال گذشته که ما هم به جزیره ام الرصاص حمله کردیم موقع درگیری توی کانال این آدم های قوی هیکل رو دیده بودم که وقتی به سمت ما میومدند تمام عرض کانال رو هیکلشون پرمی کرد.
خیلی وحشتناک بود. آسمان پر بود از هواپیما... از مسیر شلمچه به سمت خط رفتیم... مسجدی سمت چپ جاده نرسیده به پل نو بود که شده بود معراج شهدا... داخل مسجد از شهدای غواص سیاهی می زد... همه توی جهنمی از سرو صدا آروم خوابیده بودند... اکثر شهدا از سر و سینه هدف گلوله قرار گرفته بودند... و مدام هم به جمعیت شهدا در مسجد اضافه می شد.
با بچه ها رفتیم به سمت قصر شیخ خزعل که روبروی گمرک کنار نهر عرایض بود... آتش پرهجم دشمن همه رو زمین گیر کرده بود. همه کلافه بودند و فرماندهان اصرار داشتند که نیرویی توی منطقه نمونه تا که تلفات بالا نره.
به روایت جعفرطهماسبی